جدول جو
جدول جو

معنی یک سراسر - جستجوی لغت در جدول جو

یک سراسر
یکسر، یک باره، یک بارگی، همه، همگی، سراسر
تصویری از یک سراسر
تصویر یک سراسر
فرهنگ فارسی عمید
یک سراسر
(یَ / یِ سَ سَ)
یکسر. (آنندراج) :
آن جوهرم که می شکنند از براش سر
باور کنی اگر ببری یک سراسرم.
باقر کاشی (از آنندراج).
، یکسر. از یک جانب. یکسو:
وسعت ملک جنون هم یک سراسر بیش نیست
منتهای منزل چاک گریبان دامن است.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و رجوع به یکسر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک راست
تصویر یک راست
مستقیم و بدون تمایل به این طرف و آن طرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
تک سوار، یکه سوار، یکه تاز، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ بَ بَ)
مضاعف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
مستقیم. مستقیماً. یک سر. بدون تمایل به چپ و راست. (یادداشت مؤلف) : یک راست به طرف او رفت، بی تأمل. بی تردید
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ قَ)
مرادف یک پهلو. (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک وضع. یک اندازه. یکسان. رجوع به یک پهلو شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ سَ)
یک سواره. دلاور. (ناظم الاطباء) :
نوروز دواسبه یک سواری ست
کآسیب به مهرگان برافکند.
خاقانی.
، سوار سپاهی که در لشکر صاحب هیچ رتبت لشکری نیست. (ناظم الاطباء). تک سواره. سپاهی داوطلب و دل انگیز. منفرد. چریک مستقل که وابسته به دسته ای و گروهی نباشد: سالاران یک سواران را نصیحتها کردند و امیدها دادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 633). ازآن من آسان است که بر جای دارم و اگر ندارمی تاوان توانمی داد وازآن یک سواران و خرده مردم دشوارتر. (ایضاً ص 259).
اگر پای بندی رضا پیش گیر
و گر یک سواری سر خویش گیر.
سعدی (بوستان).
و رجوع به یک سواره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
دلاور، یکه سوار
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم، یک سر، بدون تمایل به چپ و راست بدون درنگ بی تامل بدون تمایل بچپ وراست: یکراست بشهررفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک راست
تصویر یک راست
مستقیم، مستقیماً
فرهنگ واژه فارسی سره