- یک سراسر
- یکسر، یک باره، یک بارگی، همه، همگی، سراسر
معنی یک سراسر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستقیم، مستقیماً
مستقیم و بدون تمایل به این طرف و آن طرف
تک سوار، یکه سوار، یکه تاز، کنایه از آفتاب
دلاور، یکه سوار
مستقیم، یک سر، بدون تمایل به چپ و راست بدون درنگ بی تامل بدون تمایل بچپ وراست: یکراست بشهررفت